سترس در زبان انگلیسی لااقل از قرن پانزدهم به بعد به کار گرفته شده که در آن زمان مفهوم آن فشار بوده از قرن هفدهم مفهوم آن از محدوده هندسی و آرشیتکتی خارج شد و به منظور بیان حالتی که نوعی فشار بر شخص باشد به کار رفت . از اوائل قرن بیستم استرس توسط دونبار و دیگر مؤلفین در پزشکی روانتنی به کار گرفته شد و به عنوان یکی از عوامل در سبب شناسی بیماریهای روانی و روانتنی مورد توجه قرار گرفت.در سالهای آخر دهه 1930 «سلیه» با عنوان کردن وجه تمایز میان علت و اثرات آشفتگی های بدنی ، علت خارجی یا محرک را به عنوان عامل «استرس آفرین» و حالت بی تعادلی بدنی ناشی از آن را استرس نامید.
در سالهای آخر دهه 1930 «سلیه» با عنوان کردن وجه تمایز میان علت و اثرات آشفتگی های بدنی ، علت خارجی یا محرک را به عنوان عامل «استرس آفرین» و حالت بی تعادلی بدنی ناشی از آن را استرس نامید. این تمایز مورد استفاده عموم قرار گرفت و در بسیاری از انتشارات بعدی از آن استفاده شد.
سلیه مفهوم «سندرم تطابق عمومی» را به عنوان واکنش مشترک و غیر اختصاصی بدن در قبال انواع عوامل فیزیکی استرس آفرین مانند مواد سمی ،گرما ،سرما ،بی حرکتی یا در معرض اشعه ایکس (x) قرار گرفتن مطرح ساخت و مراحل هشدار ،مقاومت و فرسایش را عنوان کرد: که بنا بر توضیح وی مرحله سوم (فرسایش) به دوام موقعیت استرس آفرین بستگی دارد. همزمان با این مراحل ،ترشح هورمونها از غدد درون ریز متحمل دگرگونی هائی می شود و برخی از انواع زخم ها پدید می آید.
سلیه پس از چهل و اندی سال یعنی به سال 1980 دیدگاه های تجدید نظر شده خود را در زمینه استرس منتشر ساخت که یکی از جنبه های مهم آن این است که حوادث روانشناختی می توانند استرس هایی همانند واکنشهائی در برابر عوامل استرس آفرین فیزیکی را ایجاد نماید.
ریچارد لازاروس استرس را از دیدگاه روانشناختی سیستم متغیرهایی می داند که به نحو عمیقی با هم در ارتباط می باشند، به طوریکه کاملا جنبة فردی دارد . این رابطه ای میان یک شخص با ویژگیهای شخصی اوست که تصویری از خود پیدا می کند . به علاوه واکنش شخص نسبت به یک موقعیت استرس آفرین به توان او در رویارویی و نتایج نهائی آن موقعیت بستگی دارد. توان رویارویی موثر فرد، گذشته از این که در واکنش کوتاه مدت او موثر است، احتمالا در نحوه تطابقی دراز مدت وی نیز تاثیر بسزائی دارد. هر چند افراد تا حدی محیط خویش را خود انتخاب می نمایند؛ در آن تغییراتی می دهند و تصمیم می گیرند که به کدام جنبه از وقایع محیطی توجه بیشتری مبذول دارند.
بالاخره در سال 1968 هولمز و راهه با نگرش خاص خود برای حوادث استرس آفرین زندگی نمره گذاری کردند. متعاقبا بیشتر پژوهشهای انجام شده در این زمینه تحت تاثیر نظریات این دو مؤلف دنبال شده است. در جدول معروف آنها که در سیناپس سپتامبر 1988 نیز به چشم می خورد، برای هر حادثه یا دگرگونی زندگی نمره ای داده شده است که از آن جمله ازدواج ،تولد کودک ،مرگ همسر ،به مرخصی رفتن و غیره را می توان نام برد . در این ارزیابی فرد مورد آزمون پاسخ می دهد که کدامیک از این حوادث در طول ششماه یا یکسال گذشته برایش اتفاق افتاده است و به هر یک از حوداث روانی براساس نیروهائی که باید در جهت تطابق و سازگاری با آن مصرف شود از یک تا صد نمره داده می شود . این مؤلفین برای مرگ همسر 100 و برای مرخصی و تعطیلات 13 نمره داده اند . همانطور که ذکر شد ،در پی انتشار این نمره گذاری با الهام از این دیدگاه، پژوهش های بسیاری در نقاط مختلف دنیا صورت گرفت. اما دیری نپایید که با وجود همخوانی در بعضی موارد، گاهی اختلاف بی نهایت بود.
موقعیت های استرس زا در زندگی خانوادگی
- ارتباط با فرزندان - مسایل مالی ،اقتصادی - احساس گناه برای موفق نشدن بیشتر - معیارهای خانواده - وقت صرف نکردن زن و شوهر به اندازه کافی با هم - تفریح نداشتن افراد خانواده با یکدیگر - نرسیدن به خویشتن - مشغله زیاد - اراده گرایی بیش از اندازه - ناخشنودی از شرایط کار - رفتار و نظم و ترتیب فرزندان و جنگ و دعوای آنها با هم - احساس قدر نانشناسی در افراد خانواده -سهیم نشدن در مسوولیت های خانواده -تصویر ذهنی، عزت نفس منفی ، احساس جذاب نبودن -روابط زناشویی (ارتباط ،دوستی و روابط جنسی) -رفتار نوجوانها (ارتباط ،موسیقی ، دوستان ،کلیسا و مدرسه) –تلویزیون -کمال طلبی -تولد نوزاد جدید -همسایگان –اسباب کشی -اقوام همسر –تعطیلات-برنامه غذایی ، سلامتی، بیماری.
هولمز و راهه در سال 1968 گامهای نخستین را برای شناسایی اختلال استرسی پس از سانحه (PTSD) آغاز کردند . آنان در ملاکهای اصلی تشخیص، بر حادثه مولد اختلال تاکید کرده که حادثه ای خارج از تجارب معمول انسان، تعریف شده است . در این زمینه پژوهشهای بسیاری در مورد کسانی که از سقوط هواپیما یا آتش سوزی و حشتناک جان سالم بدر برده بودند و یا آنانی که مورد تجاوز به عنف قرار گرفته بودند انجام شده است . این پژوهشها موید این نکته هستند که به دنبال یک واقعه «ترماتیک» تنها عدة معدودی از مردم از استرس رهائی پیدا نمی کنند.
گسترش مطالعات سبب شد اختلال استرسی پس از سانحه (ضایعةروانی ) به عنوان آخرین زیر گروه اختلالات اضطرابی معرفی شود ،و مشخص شد کهاین اختلال دارای نشانه های مرضی روانشناختی ای است که بدنبال یک حادثه ضایعه گر روانی که معمولا خارج از تحمل تجربه انسان است بروز می نماید . محرک هایی که موجب این سندرم می شوند در اکثر افراد، نشانه های مرضی خاص را باعث می شوند . ضایعه های روانی که ممکن است موجب ظهور سندرم شوند عبارتند از جنگ ،سیل ،زلزله ،حوادث رانندگی ،بمباران ،وحشت و یا زندگی در ارودگاههای جنگی.
توجه به این پدیده به طور برجسته ای از زمان جنگ ویتنام افزایش یافته است ،زیرا کسانی که از جنگ باز می گشتند مسائل شخصی ،زناشویی ،اجتماعی و شغلی زیادی در مورد آنان را ظاهر میشد. بسیاری از سربازان به محض بازگشت از جنگ ناسازگاری زیادی نشان می دادند. در حالیکه بسیاری از آنان این نشانه ها را مدتها بعد ظاهر می ساختند . حالت اول، اختلال استرسی پس از ضایعه روانی حاد نام گرفته و حالت دوم یعنی زمانی که ظهور آن نشانه ها شش ماه پس از حادثه ضایعه گر روانی باشد ،تاخیر شده نام گرفته است.
در گذشته اختلالی شبیه به آنچه اکنون اختلال استرس پس از ضایعة روانی (P.T.S.D) نامیده شده است، در میان سربازان آمریکائی در جنگهای داخلی مشاهده شد، چون در آن، نشانه های قلبی مربوط به دستگاه عصبی خود کار وجود داشت ، اختلال قلب سربازان 5 نام گرفت .
اختلال استرسی پس از ضایعة روانی ، در بسیاری از افرادی که در جنگ جهانی دوم در اردو گاههای جنگی به سر می بردند و در باز ماندگان بمباران اتمی امریکا در ژاپن ملاحظه شد. در سال 1941 نیز در کسانی که از یک حادثة آتش سوزی در یک باشگاه شبانه در بوستون جان سالم به در برده بودند ،ویژگیهائی از قبیل افزایش عصبانیت ،خستگی زیاد ،و کابوسهای شبانه مشاهده گردید . نکتة جالب توجه در این موقعیتها این بود که شیوع و فراوانی این سندرم با شدت فشار رابطة مستقیم داشت مثلا 75 در صد از اسیران اردوگاههای جنگی به این اختلال دچار بودند.
سرانجام این اختلالات در DSMI استرس انبوه در DSMII اختلال موقعیتی گذرا ، درICD10 واکنش حاد استرس ، و در DSMIII-R , DSMIII اختلال استرس پس از سانحه (ضایعه روانی ) نامیده شد
اختلال استرس پس از وقوع سانحه در فرد ایجاد می شود و در نوع مزمن بیش از سه ماه طول می کشد . از نظر معیار تشخیص ،فرد وقتی با سانحه دلخراشی مواجه می شود و بعد از آن، صحنه حادثه را به طرق مختلف دوباره تجربه می نماید ،سعی می کند از یاد آورنده های سانحه دوری نماید . این اختلال سبب اختلال در امور اجتماعی و شغلی بیمار می شود.
مطالعةضایعات روانی پس از سانحه روی افراد از دیر باز در پژوهشهای روانشناسی وجود داشته است. به خصوص پژوهشهایی از این قبیل ،بعد از جنگ جهانی دوم قوت زیادی به خود گرفته است . هر چند از جنگ جهانی دوم زمان زیادی سپری شده است ، اما کماکان در ادبیات پژوهشی PTSD ،پژوهشهایی پیرامون اثرات جنگ بر سربازان یا دیگر افراد درگیر می بینیم . بخش عمدة این پژوهشها به اسیران در بند نیروهای دشمن اختصاص دارد.
بخشهای مختلفی از جمعیت در ایالات متحده از اختلال استرس پس از ضربه (PTSD) رنج می برند . جمعیتهایی که در معرض ریسک ابتلا به PTSDقرار دارند عبارتند از : سربازان جنگ دوم جهانی ،جنگ کره ،جنگ ویتنام ،عملیات طوفان صحرا و همچنین در حدود 71000 نفر زندانی جنگی باقی مانده. علاوه بر این ها ،ازسال 1975 تا کنون در حدود یک میلیون پناهنده به زندگی در آمریکا روی آورده اند که بسیاری از آنها متحمل شکنجه های غیر انسانی شده بودند. گروههای در معرض ریسک ابتلا، همچنین قربانیان خردسال و بزرگسال اعمال جنایتکارانه و به ویژه تجاوز جنسی و یا کسانی که به بلایای طبیعی ای نظیر زلزله یا گردباد دچار شده اند را نیز شامل می شود. میزان شیوع اختلال PTSD در جامعه را در حدود 1تا 2 درصد تخمین می زنند . در میان سربازان جنگ ویتنام ،میزان جاری 15 درصد گزارش شده است. در حالی که میزان تجربة PTSDدر آنها در طول زندگی به حدود 31 درصد می رسد . گزارش شده است که در حال حاضر در مورد زندانیان جنگی باقیمانده از جنگ دوم جهانی و 90 درصد زندانیان جنگی باقیمانده از جنگ کره، PTSD تشخیص داده می شود.
نشانه های مرضی اختلال استرس پس از ضایعة روانی شامل سه دسته پاسخ عمده می شود که در سایر اختلالات اضطرابی نیز وجود دارد و عبارت است از :نشانه های شناختی، فیزیولوژیائی و رفتاری.
نشانه های شناختی
نشانه های شناختی معمول ،عبارت است از: یاد آوری مکرر ، درد ناک و ناخواستة حادثة ضایعه گر روانی ،همراه با خوابها یا کابوسهای مکرر که در آنها حادثه تجربه شده نیز، بسیار وجود دارد . عدة کمی از افراد مبتلا به این اختلال دچار حالات تجزیه ای6 (از هم گسیختگی)می شوند که از چند دقیقه تا چند ساعت به طول می انجامد و در خلال آن فرد چنان رفتار می کند که گوئی درآن حالت دچار تجربة آن حادثة دردناک است.این نشانه ها در بین قربانیان جنگ بسیار متداول است. از دیگر نشانه های شناختی می توان کاهش در پاسخ دادن به دنیای بیرونی را نام برد که عبارت است از :کرختی روانی یا بی حسی هیجانی.
این نشانه ها اغلب به صورت بیزاری نسبت به دیگران،کاهش در توانائی برای تجربة هیجانها از هر نوع به ویژه هیجانهای مربوط به مهربانی و صمیمیت و شکایات جنسی جلوه گر می شوند. نشانه های افسردگی و اضطراب غالبا با این اختلال همراه هستند. بعضی از افراد مبتلا به این اختلال از حافظة آسیب دیده و اشکال در تمرکز یا انجام دادن وظایف شکوه می کنند. افرادی که پس از یک حادثه ضایعه گر روانی جان سالم به در برده اند در حالی که دیگران جان خود را از دست داده اند، همواره از اینکه کوشیده اند تا جان خود را نجات دهند ولی نتوانسته اند برای دیگران عملی انجام دهند ،احساس گناه می کنند.
نشانه های فیزیولوژیایی
برانگختگی بیش از اندازه دستگاه عصبی خود کار ،یکی از نشانه های مهم فیزیولوژیائی در فرد مبتلا به اختلال استرسی پس از ضایعة روانی است.فرد مبتلا به این اختلال معمولا بیش از اندازه گوش به زنگ یا مراقب است ، پاسخ از جا پریدگی افراطی ظاهر می سازد ، و در خواب رفتن دچار اشکال است . الگوی خواب غالبا آسیب دیده با ویژگیهائی از قبیل بیدار شدن مکرر در اثنای شب همراه است،و وجود کابوسهای مربوط به حادثة دردناک به توانایی وی در خواب رفتن آسیب می رساند . این نشانه های فیزیولوژیائی به هنگام مواجهة فرد با موقعیتها یا فعالیتهائی شبیه به ضایعة روانی اصلی ،تشدید می گردد.
نشانه های رفتاری
بر حسب شدت ضایعة روانی ،نشانه های رفتاری متفاوتی در افراد مبتلا ملاحظه می شود که متداولترین آنها عبارت است از :اجتناب از فعالیتها یا موقعیتهای که موجب یاد آوری حادثة ضایعه گر روانی می شود ،بیگانگی اجتماعی ، و تحریک پذیری افزایش یافته . نشانة تحریک پذیری افزایش یافته و انفجار آمیز به ویژه خصیصة کسانی است که مدتها در صحنة جنگ بوده اند . الگوهای رفتاری دیگر عبارتند از : خوردن مکرر ،مسافرتهای ناگهانی ،داشتن غیبتهای ناموجه از خانه یا کار ،و تغییر پیاپی سبک زندگی یا محل اقامت . دامنة اختلال استرسی پس از ضایعة روانی غالبا به سایر زمینه های زندگی فرد گسترش می یابد و به صورت مشکلات زیاد زناشویی ،استفاده از داروهای خواب آور ،از دست دادن شغل ، و مسائل حقوقی جلوه گر می شود . شواهدی وجود دارد که نشان می دهد اختلال پس از ضایعة روانی ،به ویژه اگر مربوط به استرس جنگ باشد ،به طور خود به خود تسکین نمی یابد.
مطالعات روان شناختی بیانگر آنند که اکثر کسانی که بعد از وقوع حوادث و بلاها زنده مانده اند همه یا بعضی از تجارب زیر را داشته اند.
1-اضطراب مرگ و تاثیر آن: ترس از مرگ ناگهانی نه تنها در زمان حادثه و پس از ان فکر بازماندگان را به خود مشغول می سازد ،بلکه تا سالها بعد نیز تصورات و نشانه هائی از آن باقی می ماند که خود موجب واکنشهای هیجانی شدید در برابر رویدادها ی عادی زندگی می شود.
2-خوابهای وحشتناک :کسانی که از این حوادث جان سالم به در می برند ،حتی سالها پس از ان ،خوابهائی می بینند که با نشانه هائی از وحشت و احساس با دام افتادگی همراه است.
3-احساس گناه : کسانی که زنده می مانند ،دارای احساسات دردناک خود محکوم سازی می شوند که چرا زنده مانده اند ولی دیگران مرده اند . شاید برای جلوگیری از مردن آنان عملی میسر بوده است و آنان انجام نداده اند.
4- کرختی روان شناختی : باز ماندگان حوادث و سوانح همواره از کاهش و اختلال در احساسهای خود در رنجند . آنان بی احساسی عاطفی ،انزوا ،افسردگی و کرختی عاطفی را که احتمالا مهمترین نشانة پس از سوانح است ،نشان می دهند.
5- روابط اجتماعی معیوب و ناتوانی در کنترل خشم : بازماندگان اغلب مستعد شکستن قیود اجتماعی رایج و از دست دادن کنترل خویش در برابر خشم می شوند.
6- جستجوی برای درک معنی : چنین به نظر می رسد که باز ماندگان پس از یک فاجعه خود را ناگزیر به جستجوی معنای آن می بیند که چرا این گونه حادثه ای به وقوع پیوست.
تبیین نظری اختلال استرسی پس از ضایعة روانی تا حدودی ضعیف است. جهت گیریهای روان پویائی بر کنترل کم یا زیاد هیجانها و نقش اجتناب از شناختهای بر انگیزندة اضطراب متمرکزند . بدین معنی که اجتناب فرد از این شناختها سرانجام به ظهور استرس افزایش یافته ،کابوسها ، و وسواسهای فکری و عملی منتهی می گردد .رادو و دیگران این نظریه را ابزار داشته اند که یادآوری خاطرات آکنده از اضطراب و تجزیة عاطفی همراه با آن ،منجر به ضعف و نارسائی در سبب شناسی این اختلال شده است .
درمانگران رفتاری این اختلال را به عنوان نمونه ای از تعمیم محرک – پاسخ ، مورد تفسیر قرار داده اند . بعضی از آنان این اختلال را به عنوان پاسخی اجتنابی نگریسته اند.گروه اول ،آن را یک تجزیة شرطی شدة کلاسیک ساده دانسته اند که در خلال آن فرد نشانه های روانی – فیزیولوژیانی ،شناختی ،و رفتاری را به حادثة ضایعه گر روانی مربوط ساخته است. آنان اظهار می دارند که به علت شدت شرایط استرس زای اولیه ،تعمیم محرک امری متداول است و شخص در موقعیتهائی که از جهاتی با حادثة ضایعه گر روانی اولیه مشابه است ،آمادة ظهور پاسخهائی به صورت اختلال استرسی است . بر اساس نظر گروه دوم ،فرد از موقعیتهائی که موجب احساس ناراحتی در وی می شود،اجتناب می ورزد . در نتیجه پاسخ اجتناب آمیز ، هیچ گاه عادی نشده یا خاموش نمی گردد تا این زمان کار کمی دربارة پیش بینی این که چه حالاتی منتهی به ظهور سندرم استرسی پس از ضایعة روانی می شود یا چه اشخاصی در موقعیتهای استرس زا چنین نشانه هائی را ظاهر می سازند صورت گرفته است ،
عوامل متعددی در بروز و شدت اختلال فشار روانی پس از سانحه دخالت دارند که در ذیل به این عوامل اشاره می شود:
1-عامل فشار آور حادثه که شامل در معرض انفجار و اصابت گلوله ،تفنگ ،آرپی جی ،توپ ،موشک و بمب بودن و یا مورد حمله تجاوز جنسی قرار گرفتن یا زیر آوار ماندن است.
2- چگونگی درک و تجزیه کردن حادثه ، بدین ترتیب که آیا رزمنده به صورت مستقیم و از فاصله نزدیک حادثه را تجربه کرده است یا به طور غیر مستقیم مانند شنیدن اخبار از رسانه ها و دوستان ،دیدن تصاویر از رسانه ها ،صحنه دلخراش و حادثه را شاهد بوده است .
3-زمان حادثه، به مدت زمان حضور رزمنده در جبهه و اینکه آن حادثه در شب و یا روز رخ داده مربوط می شود.
4- مکان حادثه ، به جایی که حادثه در آن رخ داده است مربوط می شود مانند :حضور در خط مقدم منطقه جنگی ،در شهرهای پشت جبهه مرزی ، در خیابان و منزل و در کنار دوستان و خانواده.
5- ویژگیهای موقعیتی و شخصیتی :این عامل ویژگیهای چون حضور در جبهه به عنوان سرباز ،حضور داوطلبانه و یا حضور اجباری در جبهه اشاره می نماید .
دارا بودن دیدگاههای اعتقادی و مذهبی ،داشتن انگیزه و آمادگی جهت حضور در جنگ ،میزان تحصیلات قبل از آسیب ،داشتن بیماریهای چون اضطراب و افسردگی نقش مهمی در ابتلا و یا مقاومت در ابتلا به این اختلال را دارند باید به این نکته توجه داشت که علاوه بر موارد فوق ،شدت حادثه و طول مدتی که فرد در معرض حادثه قرار داشته و میزان نزدیکی با حادثه نیز تاثیر گذار می باشد بدین معنا که اگر رزمنده ای چندین ماه یا سال در صحنه جنگ حضور داشته و به طور مکرر صحنه های وجشت آور و نگران کننده را دیده باشدشدت بیماری او بیشتر از فردی است که فقط 1 الی 2 ماه در جبهه حضور داشته است